آرسن آرسن ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره

آرسن نگو، قند و عسل ...

در مطب دکترجون ...

پسرک نازم  امروز من و تو باهم رفتیم پیش دکتر جون ... این روزهای آخر بارداری مامانی هفته ای یکبار باید بره دکتر . دکتر جون ما را معاینه کرد و طبق معمول صدای قلب خوشگلت رو  واسه مامانی  گذاشت ... دوباره  حس شعف همیشگی اومد تو دلم و کلی قربون صدقه ات رفتم و کیف کردم  دکتر جون برگه معرفی نامه ی بیمه تکمیلی و بیمارستان رو برامون نوشت و فردا هم مامی باید بره برای تست بیهوشی، همه چیز کم کم داره  آماه میشه تا روز موعود بیاد تو بیای تو بغلم ... دلم میخواد زودتر اول بهمن بشه و تو به دنیا بیای تا من و بابایی بوست کنیم و فشارت بدیم عمه فتانه هم از سفر برگشت عمه جونی کلی استرس دا...
19 دی 1391

یک روز پرمشغله ی شیرین ...

پسرکم  امروز مامی 36 هفته اش تموم شد... حالا دیگه شمارش معکوس شروع شده و لحظه ی دیدار من و  تو و بابایی فقط 2 هفته است .دکی جون گفته اگه همه چیز خوب پیش بره و توی شیطون برای اومدن خیلی عجله نداشته باشی اول بهمن مامانی سزارین میشه . پسرکم تو که عجله ای نداری نه ! این دو هفته رو هم صبر کن تا حسابی تپل مپل بشی و بیای تو بغل ما  مامانی و بابایی تمام کارهای خرد و ریز رو انجام دادند چند شب پیش ساک بیمارستانت رو آماده کردیم . کمدت رو با کمک بابایی چیدیم اسباب بازی ها و لباس ها و وسایل بهداشتی و کتاب و خلاصه هر چیزی که برات خریده بودیم و یا هدیه آورده بودند همه رو چیدیم خیلی هیجان انگیز بود عزیزم  ...
17 دی 1391
1