یک روز پرمشغله ی شیرین ...
پسرکم
امروز مامی 36 هفته اش تموم شد... حالا دیگه شمارش معکوس شروع شده و لحظه ی دیدار من و تو و بابایی فقط 2 هفته است .دکی جون گفته اگه همه چیز خوب پیش بره و توی شیطون برای اومدن خیلی عجله نداشته باشی اول بهمن مامانی سزارین میشه .
پسرکم تو که عجله ای نداری نه ! این دو هفته رو هم صبر کن تا حسابی تپل مپل بشی و بیای تو بغل ما
مامانی و بابایی تمام کارهای خرد و ریز رو انجام دادند چند شب پیش ساک بیمارستانت رو آماده کردیم .
کمدت رو با کمک بابایی چیدیم اسباب بازی ها و لباس ها و وسایل بهداشتی و کتاب و خلاصه هر چیزی که برات خریده بودیم و یا هدیه آورده بودند همه رو چیدیم خیلی هیجان انگیز بود عزیزم
تخت خوشگلت رو هم آماده کردیم و سرویس خوابت رو هم توش گذاشتیم شبها قبل از خواب نگاش می کنم و تصور می کنم که پسرک تپل اون تو خوابیده و حسابی کیفور میشم
این روزها حسابی بزرگ شدی و معلومه خیلی جا نداری حرکت های پر قدرت انجام بدی حسابی تنبل و کپل شدی چون هر چند یکبار غلتی کوچولو میزنی و خستگی در میکنی و البته تا میتونی سکسکه های ریز می کنی که خیلی برام خنده داره