آرسن آرسن ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره

آرسن نگو، قند و عسل ...

ماجراهای نوروز 95

بهار با تمام تازگی اش به رشت رسید و فصلی نو و سالی دیگر آغاز شد ... آرسن ما  امسال در چیدن سفر هفت سین به ما کمک کرد و با نظرها و سلیقه ی کودکانه اش هفت سین امسال را  رنگ و لعابی دیگر بخشید. با دستهای کوچکش مرتب  ظرف ها را کنار هم جابه جا می کرد و برای اطمینان دور می  شد و نگاهی می انداخت و دوباره دستی به سفره می برد و تغییراتی به چینش می داد پسرک به سرعت دارد بزرگ می شود،  وقتی به دست ها، پاها و به اجزای صورتش در خواب نگاه می کنم مردی  کوچک را می بینم که جلوی چشم ما به سرعت در  حال قد کشیدن و بالیدن است  و زمان چه دونده ی چیره دستی  است... ا...
21 فروردين 1395

آرسن و روزهای پایان سال 94...

بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک شاخه‌های شسته، باران خورده، پاک آسمان آبی و ابر سپید برگهای سبز بید عطر نرگس، رقص باد نغمه‌ی شوق پرستوهای شاد خلوت گرم کبوترهای مست نرم نرمک می‌رسد اینک بهار خوش به حال روزگار ...   آ رسن در گشت و گذارهای اسفند ماهی ... آرسن و دوستش راینیک جون        ...
23 اسفند 1394

آرسن جون 3 ساله شد ...

چند سالی ست که دی ماه برایمان عطر و طعم دیگری دارد.  حال دیگر برای ما، دی قشنگ ترین ماه سال  و  بیستمین روزش هم  خاص ترین  است، چرا که همه‌ی حس ها‌یمان از همین روز خاص لبریز شده است، لحظه‌ی تولد جانی کوچک و دوست داشتنی، لحظه‌ی گشودن چشم‌‌ هایی جدید بر زندگی ... آرسن ما  بیستم دی ماه امسال سه ساله شد...   امسال جشن تولدش را در مهد در کنار دوستان کو چکش در شادی های کودکانه برگزار کردیم .  بچه ها ،خود جشن را دردست گرفتند و ما ناظرانی بیش نبودیم،  بابا فرزاد، عکس های زیبایی از حس و حال بچه ها و شادی آرسن  می گرف...
22 دی 1394

ماجراهای شب یلدا...

پاییز هم رفت و زمستان با گیسوان سپید بلندش از راه رسید ... این روزها ی پایانی پاییز  که به سه سالگی آرسن نزدیک می شویم، بیش از پیش خاطرات دو سال پیش از ذهنم می  گذرد و عکس‌های پسرک را که در پوشه های جداگانه  بر اساس ماه های مختلف در کامپیوتر دسته بندی کرده ام را  مدام  تماشا می کنم از این ماه تا آن ماه عکس ها را با هم مقایسه می کنم به چشم ها و دستها و پاهایش نگاه می کنم،  به رفتارهای کودکانه اش که کم کم پخته می شود، دقیق می شوم... آه که زمان چقدر زود می گذرد.  پسرم « آرسن» روزگار در حرکت است و تو هرچه بزرگ تر می شوی چیزهای زیادی برای کشف خواهی داشت، ...
2 دی 1394

ماجراهای آبان ماه ...

20 آبان ماه هم گذشت و  آرسن ما  34 ماهه شد... حال با آرسن می توان نشست و از چیزهایی حرف زد. پسرک به حرف هایم کم و بیش، گوش می کند  و نظرات کودکانه ای با ذهن و زبان خیلی جوانش می دهد؛ گاهی هم با چشم های درشت اش به من خیره می شود و با لبخند شیرینش حرف های مرا تایید می کند، زمان چه زود می گذرد،  پسرک  دارد سه ساله می شود...  در این روزهای بزرگ شدنش، بیشتر در خودمان جستجو می کنیم ، جانی خرد ودوست داشتنی در  دنیای ما جوانه   زده، تا سهم کوچکی از زندگی ما باشد، تا ما هر روز، افکار و عادات و حرف هایمان را در او ‌ببینیم و مجالی برای ...
25 آبان 1394

ماجراهای مهرماه و سفر ...

امسال رشت پاییزش رو با باران های شدید و سرما آغاز کرد... آرسن ما هم 33 ماهه شده و سه ماهی بیشتر به سه سالگی باقی نمانده است... از تازگی های پسرک بگویم که دل ما رو حسابی برده است، آرسن مامان جان و باباجان رو جوری با عشق و شور کودکانه،  موقع صدا کردن ما ادا می کنه که ما گاهی هوس می کنیم خودمان را به نشنیدن بزنیم تا بارها بارها این صدای لطیف و زیبا را بشنویم  نقاشی، رنگ و بازی های آرسن شکل دیگری به خود گرفته است از خطوط و رنگها خیلی خوب در نقاشی استفاده  می کند و مسرت بخش تر آن که  آرسن منظم است و بیشتر وقت ها مداد رنگی هایش را پس از نقاشی جمع می کند و در جامدادی اش می گذارد. ...
6 آبان 1394