در مطب دکترجون ...
پسرک نازم
امروز من و تو باهم رفتیم پیش دکتر جون ... این روزهای آخر بارداری مامانی هفته ای یکبار باید بره دکتر .
دکتر جون ما را معاینه کرد و طبق معمول صدای قلب خوشگلت رو واسه مامانی گذاشت ... دوباره حس شعف همیشگی اومد تو دلم و کلی قربون صدقه ات رفتم و کیف کردم
دکتر جون برگه معرفی نامه ی بیمه تکمیلی و بیمارستان رو برامون نوشت و فردا هم مامی باید بره برای تست بیهوشی، همه چیز کم کم داره آماه میشه تا روز موعود بیاد تو بیای تو بغلم ...
دلم میخواد زودتر اول بهمن بشه و تو به دنیا بیای تا من و بابایی بوست کنیم و فشارت بدیم
عمه فتانه هم از سفر برگشت عمه جونی کلی استرس داشت که نکنه تا از سفر نیومده توی شیطون تصمیم به اومدن بگیری و بیای اما معلومه عین مامانی خیلی پسر منضبطی هستی و میخوای سر موقع بیای عمه جونی کلی واست سوغاتی های خوشگل هم آورد : جوراب های عروسکی رنگی و بامزه ،کلی شامپو ، لوسیون ،ضد آفتاب ، کرم ، ست شونه و وسایل بهداشتی مختلف ...
دیروز هم مامان بزرگی و خاله الهه اومدن پبشمون، خاله الهه برات یه خرس خوشگل لیمویی آورد که روی تیشرت صورتیش نوشته : it is a boy .خرسی خیلی هم شاد و شنگوله .مامی هم همون دیروز اسمش رو گذاشت : بامزی