آرسن جون 3 ساله شد ...
چند سالی ست که دی ماه برایمان عطر و طعم دیگری دارد. حال دیگر برای ما، دی قشنگ ترین ماه سال و بیستمین روزش هم خاص ترین است، چرا که همهی حس هایمان از همین روز خاص لبریز شده است، لحظهی تولد جانی کوچک و دوست داشتنی، لحظهی گشودن چشم هایی جدید بر زندگی ...
آرسن ما بیستم دی ماه امسال سه ساله شد...
امسال جشن تولدش را در مهد در کنار دوستان کوچکش در شادی های کودکانه برگزار کردیم .
بچه ها ،خود جشن را دردست گرفتند و ما ناظرانی بیش نبودیم، بابا فرزاد، عکس های زیبایی از حس و حال بچه ها و شادی آرسن می گرفت و من در گوشه ای به چشمهای براق و لبخند رضایت آمیز آرسن در میان بادکنک های رنگی، فشفشه ها و نورشمع نگاه می کردم...
بچه ها با احساس شفاف و صادقانه شان با هم شادی کردند و رقصیدند، دست جمعی و هماهنگ برای آرسن، ترانه های زیبایی خواندند و بادکنک های رنگی را به سمت هم پرتاپ کردند و شور و حس شان را باهم به اشتراک گذاشتند...
پسرم آرسن، سال های زیادی می آید و میرود و زندگی مثل همیشه در جریان است، گاهی
سخت و گاهی آسان. اما این را بدان که هرچقدر از زندگی، سهم بیشتری از شور، شوق و
عشق بخواهی، باید سهم بیشتری هم از آسودگی و آزادی خیال بپردازی...
سهم زندگیات لبریز از شور و شوق و پر از مجال برای نفس کشیدن باد...
ما هر روز به لحظههای مادرانه و پدرانه ی جدیدمان سلام میکنیم، چرا که زندگی با تو،
تازه تر و عاشقانه تراست ...
پسرم تولدت مبارک .