آرسن جون 14 ماهه شد ...
امروز آرسن جون 14 ماهه شد و دقیقا دو ماه از تولد یک سالگی اش گذشت ... ده روز هم بیشتر
به بهار نمانده ، امسال دومین عید پسرکمون است و من بیشتر از هر زمانی به عید سال گذشته فکر
می کنم ، به روزهایی که آرسن کوچک و ناتوان یه گوشه دراز می کشید و فقط بلد بود بخوابد،شیر
بخورد و گریه کند... پسرم باورم نمی شود اینقدر بزرگ شدی؛ لباسایت یکی یکی برایت کوچیک می
شوند و من با یک بغض غریبی اونا رو برای یادگاری کنار می گذارم...
این ماه هم پر از خاطرات ریز و درشت بود.
اولین باری که آرسن به یه جشن عروسی رفت عجب تیپی هم زده پسرک ما:
هفته درختکاری هم مامانی و بابایی و آرسن جون با دوستان کوهنوردشون رفتند و یه عالمه درخت
کاشتند آرسن جون هم به کمک مامان یه نهال توسکای خوشگل کاشت :
این جا هم آرسن و نی نی های دیگری که در این برنامه شرکت کرده بودند در چادر به خواب رفته اند
اولین باری که آرسن جون دریا رفت سیزده بدر سال 92 بود که یه نوزاد دو ماهه بود تو بغل در
خواب ناز . بعد از اون بارها و بارها دریا رفت اما این اولین باری بود که در کنار ساحل دریا با
پاهای خودش قدم زد و به عظمت دریا نگریست و با دستهایش شن های نرم رو لمس کرد :
راستی خبر آخر اینکه بعد از کلی درد و خارش لثه و ناله و ... دندان سوم فک پایین آرسن جون هم تشریف آوردند ... به افتخارش