ماجراهای 17 ماهگی ...
نیمه ی خرداد است و بوی تابستان می آید، بوی گرما و تابش خورشید و ساحل دریا و ...
پسر کوچولوی ما هم دیروز 17 ماهه شد و یک ماهی بیشتر به یکسال و نیمه گی باقی نمانده است ...
آرسن ما حالا دیگه میتونه کلمات زیادی رو به زبون بیاره و چیزهایی رو که میخواد رو خودش با کلمات
بامزه به ما برسونه ... اینقدر پسرک ما از یک سالگی به بعد بزرگ شده و تغییر کرده که با دیدن عکسهای
زیر یک سالش با خودمان می گوییم این آرسن است واین عکسها هم آرسن هستند!
حالا برویم سراغ ماجراهای این ماه آرسن جون : ترم اول کارگاه مادر و کودک من و آرسن هم در اوایل
خرداد تموم شد کلاس خوبی بود و آرسن کلی دوست همسن و سال پیدا کرد ...
اینم عکسهای آرسن در کارگاه مادر و کودک رشت
از آنجا که آرسن علاقه ی زیادی به پرندگان دارد و به همه حیوانات فعلا جوجو می گوید ما هم
پسرک رو به باغ پرندگان بردیم تا با پرندگان مختلف آشنا شود.
آرسن خیلی شگفت زده و خوشحال به انواع پرندگان ( طاووس , قناری , طوطی و ... ) نگاه میکرد و
با هیجان اونها رو به ما نشون میداد و میگفت جوجو جوجو
یه روز هم آرسن و دخترعمه هاش برای بازی رفتند قصر بازی ... آرسن انگاری خیلی
خوشش اومده بود ...