ماجراهای عید نوروز...
سال 93 هم به پایان رسید و بهار با همه ی تازگی اش به رشت آمد، اگرچه هنوز هوا سرد است اما بوی بهار وسرزنده گی، طبیعت شمال را پر کرده است ...
آرسن هم سومین عید و بهار خود را تجربه کرد. از آنجایی که پسرک ما بیشتر اوقات سر موقع به تخت خواب می رود و می خوابد و سال تحویل هم در نیمه شب بود، امسال من و بابایی با هم سر سفره هفت نشستیم و سال را تحویل کردیم ...
از تازگی های پسرک، جملات کوتاه بامزه ای است که گاهی خلاصه هم می شود ، آموزش فلش کارتها هم تقریبا بهپایان رسیده و پسرک بیشتر آنها را یاد گرفته است،کلاسهای خانه بازی رو دوست داره و با بچه ها ارتباط برقرارمیکنه و دوست داره باهاشون بازی های دسته جمعی داشته باشه.
از استقلال آرسن بگویم که به حدی رسیده بود که من و بابایی تصمیم گرفتیم در روزهای پایان سال یه سفر دو نفری به کویر مصر داشته باشیم؛ دست خاله جون آرسن ( به قول پسرک : خاله توتو ) هم درد نکنه که زحمت نگهداری از آرسن رو بر عهده داشت
اینم از عکسهای بهاری پسرک:
آرسن کنار سفره هفت سین در صبح روز اول فروردین
تیپ نوروزی
آرسن در جشن نوروزی خانه ی فرهنگ گیلان
آرسن و هفت سین های شهر