آرسن آرسن ، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

آرسن نگو، قند و عسل ...

آرسن بیست ماهه شد هوووورا

روزهای شهریور بوی پاییز و برگ ریزان و مدرسه می دهد بوی دلواپسی های سال جدید تحصیلی، بوی کتاب و دفتر تازه و بوی تازگی های فصل نو ... چند روزی است که پسرک ما 20 ماهه شده است و چهار ماه به دوسالگی اش مانده است . حالا بیشتر با اسباب بازی هایش سرگرم می شود و با مامان  کارتهای بَن بِن بُن را تمرین می کند و با توپ های کوچکش در اتاق فوتبال می کند... آرسن حالا کلمات بیشتری رو با شیرین زبونی ادا می کنه و کلی هم عاشق رقصیدن با موزیک است     حالا عکسهای این ماه آرسن جون   آرسن و کیک بیست ماهگی   آرسن در طبیعت گردی ( باغ چای) ...
25 شهريور 1393

آرسن 19 ماهه شد ...

  دو روز از 20 مرداد گذشته و آرسن الان پسرکی 19 ماهه شده ... این ماه کیک 19 ماهگی آرسن رو با   دوستان در  یک پیک نیک باصفا در ماسوله بریدیم .   آرسن در طبیعت گردی ها و پیک نیک های تابستانی موفق شد، بیشتر حیوانات اهلی  کتابها و کارتونهایش    را از نزدیک ببیند و کلی شگفت زده و شاد بشود .   از تازگی های این ماه علاقمندی پسرک به نقاشی و پرتاپ اشیاء به دورترین نقطه ی ممکن است ...   آخرین مورد کتابی بود در دستم که مشغول خواندنش بودم، پسرک بدون هیچ مقدمه ای با سرعت نور   آمده و آن را به دورترین نقطه ...
22 مرداد 1393

یک ساله و نیمه شدی پسرکم ...

تیرماه گرم از راه رسید و آرسن ما هم امروز  18 ماهه شد ... الان ما  با یک پسر 1/5 ساله طرف هستیم دو هفته گذشته هم پسرک عزیزمون یه تب ویروسی  رو با داروهای فراوان و بی اشتهایی شدید پشت سر گذاشت... هفنه دیگه سه شنبه هم پسرک باید واکسن 18 ماهگی بزنه و کمی نگرانش هستیم ... اما خب دیگه تا 6 سالگی از واکسن خبری نیست . از تازگی های این روزها، شیرین زبونی ها و شیطنت های زیبای آرسن است که حسابی ما رو هیجان زده میکنه. مامان، بابا ،آب ، جوجه، توپ، مرسی ، بای بای ، نه ، بله ، یک دو سه و ... از کلماتی است که پسرمون بسیار ملوسانه اداش ...
20 تير 1393

ماجراهای 17 ماهگی ...

نیمه ی خرداد است و بوی تابستان می آید، بوی گرما و تابش خورشید و ساحل دریا و ...   پسر کوچولوی ما  هم دیروز 17 ماهه شد و یک ماهی بیشتر به یکسال و نیمه گی باقی نمانده است ...   آرسن ما حالا دیگه میتونه کلمات زیادی رو به زبون بیاره و  چیزهایی رو که میخواد رو خودش با کلمات   بامزه به ما برسونه ... اینقدر پسرک ما از یک سالگی به بعد بزرگ شده و تغییر کرده که با دیدن عکسهای   زیر یک سالش با خودمان می گوییم این آرسن است واین عکسها هم آرسن هستند!   حالا برویم سراغ ماجراهای این ماه آرسن جون : ترم اول کارگاه مادر و کودک من و آرسن هم در اوایل ...
21 خرداد 1393

آرسن ما 16 ماهه شد...

اردیبهشت به نیمه رسیده و بهار هم با تمام طراوت و تازگی اش به رشت اومده وهوا مطبوع و زیباست.... پسر عزیز ما هم دیروز 16 ماهه شد    هوای بهار، پسرک ما را حسابی خواب آلود کرده است چون عصرها چند ساعتی به خواب عمیقی میره ... از تازگی ها و ماجراهای این ماه، شرکت در کارگاه مادر و کودک آرسن و مامانی است .آرسن و شش تا کوچولوی یک تا دو ساله با ماماناشون تو این کارگاه هستند ... بازی های جمعی و فکری، ساختن کاردستی ، ترانه خوانی و ورزش ، نقاشی و ... از فعالیت های این کلاس است   مامانی هم امسال از نمایشگاه کتاب کلی برای پسری کتاب و سی دی و بازی های فکری گرفت آخه ...
21 ارديبهشت 1393

ماجراهای عید نوروز ...

  امروز 15 ماهه شدی و سه ماه از یکسالگی ات گذشت. از بیستم ماه قبل که برای چهارده ماهگی ات وبلاگت رو به روز کردم، فصلی گذشت و البته سالی ... بهار ظاهرا اومده اما رشت هنوز سرد و زمستانی است ، در هفته ی دوم عید هم ، رشت بارش برف رو تجربه کرد! خلاصه اینکه هنوز بوی تازگی و طراوت بهارانه به مشام نمی رسد ... امسال دومین نوروز آرسن جون بود سال گذشته یه نوزاد دو ماهه و نیمه بود و امسال یک پسرک چهارده ماه و نیمه ... امسال به سین های سفره هفت سین دقت و در انداختن سفره با ما همکاری کرد و از همه بهتر اینکه راحت تر میشد ازش عکس گرفت و تازه گاهی هم ژست های خیلی باحالی می گرفت :   ا مسال د...
20 فروردين 1393

آرسن جون 14 ماهه شد ...

  امروز آرسن جون 14 ماهه شد و دقیقا دو ماه از تولد یک سالگی اش گذشت ... ده روز هم بیشتر به بهار نمانده ، امسال دومین عید پسرکمون است و من بیشتر از هر زمانی به عید سال گذشته فکر می کنم ، به روزهایی که آرسن کوچک و ناتوان  یه گوشه دراز می کشید و فقط بلد بود بخوابد،شیر بخورد و گریه کند... پسرم باورم نمی شود اینقدر بزرگ شدی؛  لباسایت یکی یکی  برایت کوچیک می شوند و من با یک بغض غریبی اونا رو برای یادگاری کنار می گذارم... این ماه هم پر از خاطرات ریز و درشت بود. اولین باری که آرسن به یه جشن عروسی رفت عجب تیپی هم زده پسرک ما: هفته درختکاری هم مامانی و بابایی و آرسن جون با...
20 اسفند 1392

اولین برف زندگی آرسن جون ...هووووررررااا

ز مستون به نیمه ی خودش رسیده بود و همه در انتظار برف بودند ... بالاخره دیروز جمعه 11 بهمن ماه اولین  برف زمستونی میهمان شهر ما ( رشت) شد ... آرسن هم اولین بار بود  که برف  می دید. خیلی هیجان زده و شاد به نظر میرسید و به تعجب و   خوشحالی به دانه های رقصان  برف  نگاه می کرد ...   این هم عکسهای برفی آرسن جون در حیاط خانه :   آرسن و آدم برفی خونه ی ما :       آ رسن در حال تماشای برف از پشت پنجره ی اتاق:     آدم برفی خونه ی ما ( این آدم برفی خوشگل رو بابایی مهربون درست کرده...) ...
12 بهمن 1392

تولد یک سالگی آرسن جون با تم آدم برفی ...

فرزندم یک تابستان، یک پاییز، یک زمستان و یک بهار را دیدی، باقی همه تکراری است  به جز مهربانی... 20 دی ماه رسید و درست یک سال از تولد پسرکمون گذشت... حالا نوزاد کوچک پارسال، پسر شیرین و زیبایی شده که می نشیند، می خندد، راه می رود، بازی می کند و با کلمات خاص خودش صدایمان می کند و دل می برد ... از اول دی ماه من و بابایی در تب و تاب برگزاری جشن تولد یک‌ سالگی آرسن جونمون بودیم  خلاصه چون پسرمون متولد دی ماه و زمستان بود تم تولدش شد: آدم برفی... بابایی مهربون و هنرمند یک تم زیبا با مضمون زمستان و آدم برفی برای پسرک طراحی کرد و ...
27 دی 1392

وبلاگمون یک ساله شد ...

چند روز قبل از تولد یک سالگی آرسن جون , وبلاگش یک ساله شد ... پارسال در چنین روزی (17 دی 91) درست سه روز قبل از تولد پسرک، این وبلاگ رو ساختم تا روزانه های آرسن رو براش بنویسم ... حالا یک سال از آن روز گذشته است .       اینم اولین پست این وبلاگ ... کلیک کنید           آرسن در تدارکات قبل از جشن تولد ... اول از همه بردیمش آرایشگاه... بقیه رو هم در پست بعدی رو می کنیم ...    مرور این سری از کتاب های آموزشی آرسن جون هم در این ماه دیگه تموم شد ...   ...
17 دی 1392