من همیشه اولین ها رو دوست دارم در همهی اولین ها یک شور و هیجانی جاری است که تکرارش به پای آن نمی رسد من و بابایی با تو اولین های زیادی رو تجربه کردیم : اولین لبخند ،اولین دست تکان دادن ها ،اولین واکسن ،اولین غلت زدن ها ، اولین نوروز، اولین سیزده به در و ... حالا نوبت اولین سفر بود هر چی باشه مامان و بابایی تو قبل از به دنیا اومدنت واسه خودشون گردشگرانی بودند بسی حرفه ای... صبح زود روز اول خرداد یک گروه هشت نفره ي دوست داشتنی ( من و تو و بابایی، عمه جونی ها، و سه از دوستای مامانی و بابایی ) به طرف کاشان حرکت کردیم پسرک ملوسم خیلی بچهی خوبی بود اصلا گریه نکرد و حسابی شاد و شنگول بود شیر میخورد و بازی می کرد...