آرسن آرسن ، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

آرسن نگو، قند و عسل ...

نه ماهگی و دومین سفر آرسن کوچولو ...

1392/7/20 12:16
نویسنده : مامان الی
647 بازدید
اشتراک گذاری

بیست روزی است که پاییز آمده اما امروز اولین روزی است آفتاب قشنگ پاییزی رو می بینیم امسال رشت، پاییزش را با بارندگی و سرمای شدید شروع کرد، انگاری ما  ناگهان از تابستون تو زمستون پریدیم ...

آرسن عزیزم امروز 9 ماهت تموم شد، چند ساعت پیش  همراه بابایی ، بردیمت مرکز بهداشت برای کنترل ... همه چیز خوب بود و مراجعه بعدی پسرکمون یکسالگی است که باید واکسن بزنه .

این روزها خیلی پسرک بازیگوش و شیطونی شدی ، نمیشه یه لحظه ازت چشم برداشت چون سریع میخوای به همه چیز دست بزنی و همه جا سرک بکشی ...

بازهم اولین ها و تازگی های تو ادامه داره : اولین باری که کلمه‌ي مامان و بابا رو کمی نامفهوم به زبان آوردی ، یا اولین باری که سعی کردی قاشقت رو از من بگیری و خودت سوپ بخوری، اولین باری که وقتی منو در حال کتاب خوندن دیدی، به اسباب بازیهایت نگاهی انداختی و سپس رفتی و  کتابچه پلاستیکی حمومت رو آوردی و کنارم نشستی و اونو ورق زدی و ... همه ‌ي ثانیه هایش رو عشق کردیم و کلی کیفور شدیم.

عصرهای پاییزی هم فرصت خوبی است  برای چرت زدن های پسر کوچولوی ما:

از خاطرات ماهی که گذشت میشه به تجربه ي‌ دومین سفر آرسن جونم اشاره کنم در روزهایی که تابستان داشت چمدونش رو می بست تا بره و پاییز بیاد ، ما هم کوله هامون رو بستیم و رفتیم سفر. سفر به خرم آباد و کرمانشاه ...

آرسن جون ما چون بزرگتر و پر جنب و جوش تر شده بود کمی در سفر شیطونی کرد اما در کل پسرک خوبی بود، از جاهای دیدنی اونجا لذت برد، عکس گرفت و خلاصه کلی تفریح کرد...

 

آرسن با کلاه کردی در بازار کرمانشاه:

  

 

آرسن متعجب در حال بازدید از موزه ي پارینه سنگی خانه بیگلربیگی کرمانشاه:

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

اریا و آنیتا
20 مهر 92 13:02
سلام.خوبی ناناز.مامان ما هم شمالیه میای با هم دوست بشیم.بهمون سر بزن بگو


سلام به شما دوستان عزیزم از آشنایی تون خوشحال شدم
مامان مریمی
20 مهر 92 14:28
عسل خاله امیدوارم همیشه سلامت باشی.
عززززیزم من فدای اون لبخندت بشم.
من عاشق این عکسهای قشنگی هستم که مامان و بابای هنرمند از گل پسری میگیرن.
شاد باشید


ممنون مامان مریم مهربون بوس به شما و آرشا جونی
خالی نیکی
21 مهر 92 8:29
سلام مامان الی هنرمند
خواب پسرت با عروسکاش خیلی بامزه بود


قربونت نیکی جان
مامان بردیا
25 مهر 92 20:25
وای شما رشتی هستین....میمیرم برای اون باروناش...من گیلانیم...وساکن فریمان...بی بارون


مامان بردیا از آشناییت خوشبختم حتما خیلی دلتنگ گیلانی عزیزم
مامان بردیا
25 مهر 92 20:26
°°°°°°°°°°°°|/ °°°°°°°°°°°°|_/ °°°°°°°°°°°°|__/ °°°°°°°°°°°°|___/ °°°°°°°°°°°°|____/° °°°°°°°°°°°°|_____/°ـ °°°°°°°°°°°°|______/° °°°°°°______|_______________ ~~~~/____________________\~~~~ ,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-آپم
مامان بردیا
9 آبان 92 18:45
عزیزم هیچ جا گیلان نمیشه......و رشت


آره مامان بردیا موافقم
نیلوفر
13 آبان 92 18:48
____● ______●___________████____████ _______●_________██████_██████ __________●_______███████████ _████____████____███████ ██████_██████_____████ █████████████_______██ _███████████_________█ ___████████__●_______● ______█████____●______● ________██_______●_____● _________█________●____● ما بالاخره اومدیم ........دلم براتون تنگ شده بود