نه ماهگی و دومین سفر آرسن کوچولو ...
بیست روزی است که پاییز آمده اما امروز اولین روزی است آفتاب قشنگ پاییزی رو می بینیم امسال رشت، پاییزش را با بارندگی و سرمای شدید شروع کرد، انگاری ما ناگهان از تابستون تو زمستون پریدیم ...
آرسن عزیزم امروز 9 ماهت تموم شد، چند ساعت پیش همراه بابایی ، بردیمت مرکز بهداشت برای کنترل ... همه چیز خوب بود و مراجعه بعدی پسرکمون یکسالگی است که باید واکسن بزنه .
این روزها خیلی پسرک بازیگوش و شیطونی شدی ، نمیشه یه لحظه ازت چشم برداشت چون سریع میخوای به همه چیز دست بزنی و همه جا سرک بکشی ...
بازهم اولین ها و تازگی های تو ادامه داره : اولین باری که کلمهي مامان و بابا رو کمی نامفهوم به زبان آوردی ، یا اولین باری که سعی کردی قاشقت رو از من بگیری و خودت سوپ بخوری، اولین باری که وقتی منو در حال کتاب خوندن دیدی، به اسباب بازیهایت نگاهی انداختی و سپس رفتی و کتابچه پلاستیکی حمومت رو آوردی و کنارم نشستی و اونو ورق زدی و ... همه ي ثانیه هایش رو عشق کردیم و کلی کیفور شدیم.
عصرهای پاییزی هم فرصت خوبی است برای چرت زدن های پسر کوچولوی ما:
از خاطرات ماهی که گذشت میشه به تجربه ي دومین سفر آرسن جونم اشاره کنم در روزهایی که تابستان داشت چمدونش رو می بست تا بره و پاییز بیاد ، ما هم کوله هامون رو بستیم و رفتیم سفر. سفر به خرم آباد و کرمانشاه ...
آرسن جون ما چون بزرگتر و پر جنب و جوش تر شده بود کمی در سفر شیطونی کرد اما در کل پسرک خوبی بود، از جاهای دیدنی اونجا لذت برد، عکس گرفت و خلاصه کلی تفریح کرد...
آرسن با کلاه کردی در بازار کرمانشاه:
آرسن متعجب در حال بازدید از موزه ي پارینه سنگی خانه بیگلربیگی کرمانشاه: