ماجراهای مهرماه و سفر ...
امسال رشت پاییزش رو با باران های شدید و سرما آغاز کرد... آرسن ما هم 33 ماهه شده و سه ماهی بیشتر به سه سالگی باقی نمانده است...
از تازگی های پسرک بگویم که دل ما رو حسابی برده است، آرسن مامان جان و باباجان رو جوری با عشق و شورکودکانه، موقع صدا کردن ما ادا می کنه که ما گاهی هوس می کنیم خودمان را به نشنیدن بزنیم تا بارها بارها این صدای لطیف و زیبا را بشنویم
نقاشی، رنگ و بازی های آرسن شکل دیگری به خود گرفته است از خطوط و رنگها خیلی خوب در نقاشی استفاده می کند و مسرت بخش تر آن که آرسن منظم است و بیشتر وقت ها مداد رنگی هایش را پس از نقاشی جمع می کند و در جامدادی اش می گذارد.
این روزها بیشتر از هر زمانی عاشق عکاسی است و مدام دوست دارد از همه چیز عکس بگیرد و به ما نشان بدهد، برای ما بسیار جالب است که علایقی شبیه به ما دارد ...
در اواسط مهر آرسن به همراه مامان بابا و دو تا از دوستامون یه سفر دیگر به خرم آباد رو تجربه کرد کلی از جاهای تاریخی و زیبا دیدن کرد و در پارک ها دوید و بازی کرد و عکس گرفت و آواز خواند ...
اینم عکس های این ماه:
آرسن در خرم آباد - قلعه ی فلک الافلاک
آرسن در پارک خرم آباد
آرسن و دوستش دیانا جون در مهمانی
آرسن در سورتمه ی تالش
عکس آرسن جون در آتلیه
وقتی آرسن خسته از بازی ناگهان به خواب می رود...