ماجراهای آبان ماه ...
20 آبان ماه هم گذشت و آرسن ما 34 ماهه شد...
حال با آرسن می توان نشست و از چیزهایی حرف زد. پسرک به حرف هایم کم و بیش، گوش می کند و نظرات کودکانه ای با ذهن و زبان خیلی جوانش می دهد؛ گاهی هم با چشم های درشت اش به من خیره می شود و با لبخند شیرینش حرف های مرا تایید می کند، زمان چه زود می گذرد، پسرک دارد سه ساله می شود...
در این روزهای بزرگ شدنش، بیشتر در خودمان جستجو می کنیم، جانی خرد ودوست داشتنی
در دنیای ما جوانه زده، تا سهم کوچکی از زندگی ما باشد، تا ما هر روز، افکار و عادات و
حرف هایمان را در او ببینیم و مجالی برای حرکت و بزرگ شدن مان باشد...
ما هم همراه او بزرگ میشویم... با ضمیرناخودآگاه پسرکمان که دارد شکل میگیرد، ما نیز داریم
آگاهانه بزرگ میشویم و این کوچک نیست، بزرگ و ارزشمند است ...
7 هفته مانده
6 روز
تا سه سالگی آرسن
تا روزهای تازهای برای مادرانگی ...
عکس های این ماه آرسن جون بیشتر مربوط به مهدکودکش میشه, آرسن جون کلی دوست های خوب تو مهد داره و روزهایی که به مهد میره با کلی انرژی و شادی به خونه برمی گرده ...
آرسن و دوستان مهدکودکی در بازدید از آتش نشانی
آرسن و دوستان مهدکودکی در موزهی آبزیان رشت
آرسن و یک روز پاییزی در پارک