چهارماهگی ات مبارک پسرکم ...
روز جمعه 20 اردیبهشت،که یک روز بهاری قشنگ بود پسرم چهارماهه شد، از اولین تازگی های چهارماهگی غلت زدن کامل آرسن بود تا چند روز قبل پسرک نازمون غلت می زد اما کامل روی شکم برنمی گشت اما هدیه ی چهارماهگی اش به ما همین روی شکم برگشتن های بامزه با صداهای ملوس بود ...
عصر جمعه با پسرک نازمون و بابایی مهربون رفتیم کاسپین. هوا خوب و دریا آروم بود
تو هم شاد و سرحال بودی، رفتیم غرفهی عمه جونیها و شمع چهارماهگی گل پسرمون رو فوت کردیم و با یه کیک کوچولوی خونگی ماه جدید زندگی آرسن رو جشن گرفتیم
روز بعد پسرمون باید واکسن چهارماهگی می زد صبح روز شنبه 21 اردیبهشت با بابایی، بردیمت مرکز بهداشت. خانم های مهربون مرکز بهداشت بعد از گرفتن قد و وزن و اندازهی دور سر کلی نازت کردند ...بعد از خوردن قطره واکسن خوراکی ، بازهم توی ران کوچولوت واکسن زدند و واااای که کلی گریه کردی مامانی و بابایی خیلی ناراحت شدند ... پسرکمون سه روز داغ بود و تب داشت وپای واکسن خورده اش خیلی درد می کرد و چون قطره ي استامینوفن هم میخورد کمی بی حال بود... مامانی و بابایی مدام با دستمال خیس صورتت رو خنک می کردند..
امروز عصر هم که کلی شیطونی کردی و نخوابیدی، مامانی تصمیم گرفت ازت چند تا عکس با یه ژست متفاوت بگیره ... تو رو تکیه دادم به مبل و با ترس و لرز که مبادا بیوفتی تندی یه عکس ازت گرفتم که البته خوب شد و دوسش دارم :