پیش به سوی مرکز بهداشت ...
امروز یک صبح قشنگ آفتابی بود که هیچ شباهتی به یک روز زمستانی نداشت ... تو هم غرق خواب ناز بودی و گاهگاهی هم تو خواب لبخندی شیرین میزدی از دیشب که مادربزرگی اومد و تو رو یک حموم حسابی کرد تا الان حسابی نی نی خوابالویی شدی... امروز 15 روزه شدی و باید برای تشکیل پرونده و معاینات اولیه به مرکز بهداشت می رفتیم مجبور شدیم بیدارت کنیم ، لباس بپوشونیمت و آماده ات کنیم... من و تو و بابایی ساعت 10 صبح رفتیم مرکز بهداشت و برات پرونده تشکیل دادیم و خانم های مهربون مرکز بهداشت، قد و وزنت رو گرفتند و درباره قطره ویتامین و مراجعات بعدی و نوبت های واکسیناسیون با مامانی و بابایی ...